سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روز قیامت، نخستین کسانی که بر حوض [کوثر] وارد می شوند، دوستان در راه خداوند ـ عزّوجلّ ـ هستند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

احساس زیبا


دوست داشتن از عشق برتر است . عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینائی . اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال . عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد ،دوست داشتن همگام با آن اوج می یابد . عشق جوششی یک جانبه است . به معشوق نمی اندیشد که کیست ؟ یک (خود جوشی ذاتی ) است و از همین رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب یه سختی می لغزد و یا همواره یکجانبه میماند و گاه میان دو بیگانه نا همانند ، عشقی جرقه می زند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی بینند، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن ، چهره یکدیگر را می توان دید و در اینجا است که گاه پس از جرقه زدن عشق ،عاشق و معشوق که در چهره هم می نگرند ،احساس می کنند که هم را نمی شناسند و بیگانگی و و ناآشنایی پس از عشق - که درد کوچکی نیست - فراوان است . اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور سبز می شود و رشد می کند و از این رو است که همواره پس از آشنایی پدید می آید ، در حقیقت ، در آغاز ، دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می خوانند .... دو روح ، دو نفر، که ممکن است دو نفر با هم در عین روبایستی ها احساس خودمانی بودن کندو این حالت بقدری ظریف و فرار است که بسادگی زیر دست احساس و فهم میگریزد . عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی (فهمیدن ) و (اندیشیدن ) نیست . اما دوست داشتن ، در اوج معراجش ، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین میکند و با خودش به قله بلند اشراق می برد . عشق زیبائی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبائی های دلخواه را در (دوست ) می بیند و می یابد . عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ، بی انتها و مطلق . عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن . عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن بینایی می دهد . عشق خشن است و شدید در عین حال ناپایدار و نا مطمئن و دوست داشتن لطیف است و نرم ودرعین حال پایدار و سرشار از اطمینان . عشق همواره با اشک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر . از عشق هرچه بیشتر می نوشیم ، سیراب تر می شویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر، تشنه تر. عشق هرچه دیرتر میپاید کهنه تر میشود و دوست داشتن نوتر. ... عشق یک اغفال بزرگ و نیرومند است تا انسان به زندگی مشغول گردد و به روزمرگی - که طبیعت سخت آنرا دوست میدارد- سرگرم شود، و دوست داشتن زاده وحشت از غربت است و خودآگاهی ترس آور آدمی در این بیگانه بازار زشت و بیهوده . عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن . عشق غذا خوردن یک حریص گرسنه است و دوست داشتن همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن است




محمد رضا ::: چهارشنبه 88/4/17::: ساعت 12:51 عصر

پروردگارم ،مهربان من
از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!
در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است
و هر زمزمه ای بانگ عزایی
و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...
در هراس دم می زنم
در بی قراری زندگی می کنم
و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است

    من در این بهشت ،

همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.
"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"
"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"
دردم ، درد "بی کسی" بو
د




محمد رضا ::: چهارشنبه 88/4/17::: ساعت 12:49 عصر

مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ ? غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذتها را به بندگان حقیرت ببخش و درد های عظیم را به جانم ریز.
خدایا!
اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت.
خدایا!
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم برای اینکه هرکس آنچنان می میرد که زندگی کرده است.
خدایا!
اتش مقدس شک را چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که بر من نقش کرده اندبسوزد و انگاه از پس توده این خاکستر لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی شسته از هر غبار طلوع کند.
خدایا!
به هرکی دوست میداری بیاموز که عشق اززندگی کردن بهتر است و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است !
خدایا!
 تو را سپاس می گویم که در مسیری که در راه تو بر می دارم آنها که باید مرا یاری کنند سد راهم می شوند، آنها که باید بنوازند سیلی می زنند، آنها که باید در مقابل دشمن پشتیبانمان باشند پیش از دشمن حمله میکنند و ..... تا در هر لحظه از حرکتم به سوی تو از هر تکیه گاهی جز تو بی بهره باشم.

 




محمد رضا ::: چهارشنبه 88/4/17::: ساعت 12:47 عصر

خدایا!

من عشق به تو را هم از تو می خواهم وعشق به عاشقانت را وعشق رابه هر کاری که مرا به تو نزدیک کند

خدایا!

 مرا راهی ده که فقط به در خانه ی تو توانم آمد .
دستی ، که فقط در خانه تو توانم کوفت .


 

خدایا!

 من را چشمی ده که فقط گریان تو باشد وسینه ای که فقط سوزان تو .
به من نگاهی ده که جز رو ی تو نتوانم دید .
وگوشی که جز صدای تو نتواند شنید
خودت را معشوقترین من قرار ده . مرا عاشقترین خویش .


خدایا!

چشم جویبار عشق مرا به تماشای دریایت روشنی ده ،
مبادا دل من اسیر کوی دیگری شود و پیشانی محبت من بر خاک دیگری بساید .
خدایا مرغ دلم که در دام توست، مبادا که یاد آشیان دیگری کند .


خدایا!

همزمان بارشد گیاه محبتت در باغچه ی دلم هر چه هرزه گیاه هست از ریشه بخشکان .


 

خدایا!

نکند که روی از من بتابی ونشود که نگاه حیران مرا منتظر بگذاری
ای پاسخ دهنده و ای اجابت کننده
ای گل بخش دیگران از گل گلستان تو ای باغبان باغ رحمت ، ای عزیز و مهربانم ، ای خدای بی همتای من





محمد رضا ::: سه شنبه 88/4/16::: ساعت 5:58 عصر

مدار بدون باد - عرض جغرافیایی اسب
 Horse Latitude

نوشته : جعفر سپهری

در هر دو سوی خط استوا در عرض جغرافیایی حدود 35-30 درجه شمالی و 30-25 درجه جنوبی کمربند پرفشاری قرار گرفته است که یک دلیل خشک بودن این ناحیه و وجود صحراهایی همچون افریقا، کویر لوت، نوادا در نیمکره شمالی و کالاهاری و اتاماکا در نیمکره جنوبی وجود این کمربندهای پرفشار است. در اقیانوس‌ها هم این منطقه معروف به منطقه بدون باد معروف بوده، برای کشتی‌های بادبانی به منزله مانعی جهت دست‌یابی به سوی دیگر بوده است. دریانوردان و هواشناسان این منطقه را به نام عرض جغرافیایی اسب، Horse Latitude، می‌نامند. بنا بر گفته‌های فرهنگ‌های Americana و Britannica وجه تسمیه این نام یکی از سه صورت زیر است.

· کشتی‌هایی که از دریای کاراییب، فراورده‌های منطقه به ویژه اسب را به نیوانگلند می‌بردند، به دلیل نبود باد و به پایان رسیدن علوفه، اسب‌ها را در آب می‌ریختند و پیکرهای شناور و بیجان اسبان وجه تسمیه این منطقه بوده است.

· به دلیل فراوانی و پرورش اسب این منطقه به این نام معروف شده است.

· دریانوردان اسپانیایی می‌گفته‌اند که، بادهای این ناحیه همچون یک مادیان، پیش‌بینی‌ناپذیرند.

اما با توجه و مطالعه در کتاب تاریخ هردوت و برداشت جورج سارتون در کتاب تاریخ علم، ترجمه استاد احمد آرام،‌ اینجانب پیشنهاد زیر را مطرح می‌کنم:

با توجه به روایت هردوت می‌توان پنداشت که نخستین شخصی که به این مدار بدون باد رسید و آن را کشف کرد، ساتاسپ، دریانورد ایرانی بوده است. معنای لغوی واژه ساتاسپ، دارنده یکصد اسب است و پسوند اسب در بسیاری از نام‌های ایران باستان، از جمله، ویشتاسپ، گشتاسپ، جاماسب، بیوراسپ و ... به چشم می‌‌آید. پس از یورش بیگانگان، بسیاری از نوشته‌ها و نوشتارهای دانشمندان ایران، دستخوش نابود? گشت. اما این سفر دریایی شگفت‌انگیز و منطقه بدون باد، همواره در اندیشه و پندار دریانوردان، در هفت دریا، برجای مانده بوده است. اینچنین می‌توان انگاشت که دریانوردان این منطقه را به یاد کاشف و دریانورد ایرانی، منطقه ساتاسپ، می‌نامیده‌اند. این نام می‌توانسته از طریق اندلس مسلمان، به اسپانیا و به تمامی اروپا نفوذ کرده و سرانجام در دوران اقتدار دریایی اروپاییان، به ویژه انگلیسی‌ها، این منطقه با توجه به وجود واژه اسب horse در ریشه لغوی آن، به نام مدار اسبی و یا عرض جغرافیایی اسب؛ Horse Latitude، نامگذاری شده باشد.

ساتاسپ

به گفته هرودوت، در زمان فرمانروایی خشایارشا، ساتاسپ، خواهرزاده داریوش بزرگ، به اعدام محکوم شد. مادر ساتاسپ از خشایارشا خواهش کرد تا مجازات او را تغییر دهند و به مجازاتی که به گفته او سنگین‌تر از مرگ بود، محکوم کنند:

متن هرودوت:

"و او را مامور سازند تا دور افریقا بگردد و به خلیج عربستان (دریای سرخ) بازگردد. خشایارشا این را پذیرفت و ساتاسپ به مصر رفت، از مصریان کشتی و جاشو گرفت و بادبان‌ها را بر افراشت و از ستون‌های هرکول (جبل‌الطارق) گذشت. چون این ستون‌ها را پشت سر گذاشت و دماغه افریقایی سولئیس (راس‌الحدیق، عرض جغرافیایی 32 درجه و 40 دقیقه شمالی) را دور زد، به سوی جنوب به‌راه افتاد. ولی پس از آنکه چند ماهی بر دریا پیش رفت و هنوز راه درازی در پیش رو داشت، بازگشت و به سوی مصر رهسپار گردید. پس از آن به نزد خشایارشا رفت و سرگذشت خود را نقل کرد و گفت که در آن هنگام که در دورترین فاصله بوده است، مردمی کوتاه قد را دیده که با برگ خرما پوشاک خود را می‌ساختند، و هرگاه که وی و مردانش به ساحل نزدیک می‌شدند آن مردم از شهر خود به کوه می‌گریختند. وی و مردانش چون به خشکی پیاده می‌شدند، آنچنان که رسم ایرانیان است، هیچ بی‌عدالتی و نادرستی نکردند. علت اینکه مسافرت به دور افریقا را به پایان نرساند، بنا به گفته خود وی آن بوده است که به جایی رسیده بودند که دیگر کشتی رو به جلو نمی‌رفته و بر جای خود متوقف مانده بوده است."

این سفر که در زمان خود بسیار اعجاب‌انگیز بوده‌است و با کاوش‌های فضایی دهه 60 برابری می‌کند پرسش‌های زیر را مطرح می‌سازد:

ساتاسپ در کرانه غربی افریقا تا چه حد پیش رفته است؟

پس از گذر از سولئیس وی مدت چند ماه پیش‌راند تا به جایی‌که کشتی دیگر پیش نمی‌رفت و بر‌جای متوقف ماند رسید. آیا وی به راستی به منطقه بی‌باد استوایی، هم عرض با دماغه سبز (Cape Verde) رسیده بود، یا اینکه بادهای گرم و جریان دریایی رو به شمال در سواحل گینه مانع این کار شده بود؟

آیا عرض جغرافیایی بدون باد Horse Latitude مانع از پیشروی وی شد؟

با توجه به حرکـت‌های چندگانه محور زمین (رقص محوری، چرخه میلانکویچ، ...) و دگرگونی‌های آب و هوایی و اقلیمی، در 2500 سال پیش، این مدار به طور دقیق در چه عرض جغرافیایی قرار داشته است؟

و آیا برای Horse Latitude نام پارسی ساتاسپ ( دارنده یکصد اسب) که واژه اسب را هم در خود مستتر دارد، برای جایگزینی از هر نظر مناسب‌تر و شایسته‌تر از عرض جغرافیایی اسب نیست؟

ماخذ مورد استفاده : تاریخ علم جورج سارتن




محمد رضا ::: یکشنبه 88/4/14::: ساعت 2:23 عصر

<      1   2   3      >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 1


بازدید دیروز: 1


کل بازدید :73198
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<